فانتزی های من

ساخت وبلاگ

زندگی ام واسم شده پازل. دوستش دارم. میخوام بدونم ته قصه ام چی میشه. حسی نسبت به گذشته ندارم.من نمیدونم تو این گذشته چیه! هر اتفاقی افتاده، لازم بوده بیافته تا من متفاوت زندگی کنم. و بخاطر این متفاوت بودنم خیلی از ادم ها تو زندگیم نباشن و خیلی های دیگه باشن. من برا زندگیم یه چن تایی قانون دارم اول اینکه ادما تا هستن دوسشون دارم و هیچ لطفی رو دریغ نمیکنم و در برابر اشتباهاتشون بهشون فرصت میدم اما اگه یه روز خواستن برن استقبال می کنم چون معتقدم اگه کسی رو به زور نگهش داری باید بابتش باج بدی. و تو ذاتم باج دادن نیست برا همین ترجیح میدم برا نظرشون ارزش قایل بشم بذارم برن.اما دیگه راهشون نمیدم تو زندگیم بخاطر اینکه معتقدم:  آدم بالا آورده خودشو یه بار دیگه نمیشینه بخوره.  شاید این یکی از دلایلیه که هیچ وقت از کارایی که میکنم پشیمون نیستم.

یه قانون دیگه دارم و اون صادق بودن و انسان بودنه، نه به خاطر باورای مذهبیم که خیلی وقتاکارایی می کنم که با دینمم نمیخونه ولی چون دوستش دارم انجامش میدم.مثل رقصیدن، آواز خوندن، آرایش کردن. ولی آدم بودن رو بخاطر این  دوست دارم که برا خودم ارزش قائلم، برا چشمم، گوششم، زبونم و... بخاطر همین اجازه نمیدم جلو ام هر حرفی زده بشه، و به خودمم اجازه نمیدم هر حرفی رو بزنم، به خودم میگم من می تونستم مثل هزاران ادم دیگه نبینم پس من باید درست استفاده کنم و اجازه نمیدم هر چیزی رو ببینه، چه تو خلوت باشه چه تو جمع،  برا شکمم ارزش قایلم و اجازه نمیدم انبار خوراکی هایی باشه که معلوم نیست از کجا اومده، برا دستام ارزش قائلم و هیچ وقت بهشون اجازه نمیدم قلمی رو بردارن که به ناحق بنویسه یا  دست هایی رو لمس کنه که شرمنده دست های  دیگه ای باشه. برا پاهام ارزش قائلم و مجلسی نمی برمشون که  ارزشم ضایع بشه.برا قلبم ارزش قائلم و سعی می کنم جای زخم ها رو پر کنم تا چیزهای با ارزشی که توشون دارم مثل محبت کردن و خوب بودن رو  فاسد نکنه و خوب بودنم رو به هیچ ادمی گره نزنم تا این انسان بودنه در من زنده بمونه

یکی از لطف های خدا در حق من اینه که گذشته برام مهم نیست و هر روز فرصتی هست برای من که از نو شروع کنم. جماعت همچین آخ میکشن واسه گذشته که ای کاش...  ما که گذشته رو زندگی کردیم و  ژن ما اونو تجربه کرده برا چی باید دوباره تجربه کنیم. از نو، شروع کن، نه با خدا قهر کن نه با خودت. من اگه انسان بودن رو دوست دارم بخاطر اینه که باور دارم من فقط یک بار فرصت زندگی کردن دارم و دوست دارم خوب زندگی کنم با تمام مشقت هایی که هست...

من اگه یه روز بمیرم همه رو می بخشم. چون ادما با بد کردنشون به من فرصت خوب بودن رو دادن. اما دوست دارم سال های بعد دوباره برگردم به همین دنیایی که ادماش یادشون میره مراقب رفتارشون باشن. دوست دارم برگردم و تکنولوژی های جدید رو تجربه کنم چون یکی از فانتزی هام اینه : چند صد سال دیگه دوباره تو این دنیا متولد بشم و ازم بپرسن کجا میری؟ بگم:میرم زمین، اگه فرصت شد به مریخ ، عطارد و ماه هم سر میزنم . فک نکنم زیاد طول بکشه یه ساعت دیگه یرمی گردم.اون روز میام  و برا همه تون طلب آمرزش می کنم.

 

ته قلب آینه...
ما را در سایت ته قلب آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afroozhamrahi67a بازدید : 133 تاريخ : جمعه 3 آبان 1398 ساعت: 6:11