دام من خود بر پرم چفسیده است

ساخت وبلاگ

موقعیت جغرافیایی ما باعث شده دمای هوای اینجا نسبت به مناطق دیگه تهران همیشه در سطح پایینتری باشه؛ بخاطر همین زمستونا با سیستم گرمایشی ام یخ میزنیم. هفته پیشم که گازوئیل تموم شده بود و جرات پیاده شدن از اتوبوسو نداشتیم. 

دیروز ک همکارا ول کردن رفتن. صبح هم ک من اومدم دیدم خ سرده. کتاب نی نامه رو برداشتم؛ شروع کردم به خوندن و قدم زدن تو کتابخونه.

حکایتی که برام جالب بود. دیدار طاووس و حکیم بود

پر خود میکند طاووسی بدشت

یک حکیمی رفته بود آنجا به گشت

گفت طاووسا چنین پری سنی

بی دریغ از بیخ؛ چون برمی کنی؟ 

و هی این سرزنش هاشو ادامه میده تا اینکه طاووس دلایل کارشو میگه که خلاصه اش این بود: 

آن نمی بینی که هر سو صد بلا

سوی من آید پی این بال ها؟

چون ندارم زور و ضبط خویشتن

زین قضا  و زین بلا و زین فتن

آن به آمد؛ که شوم زشت و کریه

تا بُوَم ایمن در این کهسار و تیه

لیک بر من، پر زیبا دشمنی است 

چونک از جلوه گری صبریم نیست

گر مرا عقلی بُدی و منز جَر

تیغ اندر دست من بودی ظفر

چون ندارم زور و یاری و سند 

تیغم او بستاند و بر من زند

چون فرار از دام واجب دیده است

دام تو خود بر پرت چفسیده است

آخر قصه حکیم پشیمون میشه از پرسیدنش و میگه

کز فضولی من چرا پرسیدمش؟

او زغم پر بود؛ شورانیدمش

بگذاریم خلقت همونجوری که هست باقی بمونه. همه خلقت رو همونجوری که هست بپذیریم؛ اینقد تو همه چیز سرک نکشیم...

بقولا نیومدیم که دنبال چراها باشیم

در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم

ته قلب آینه...
ما را در سایت ته قلب آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afroozhamrahi67a بازدید : 162 تاريخ : شنبه 25 بهمن 1399 ساعت: 20:30