استاد

ساخت وبلاگ
قرار بود واسه یه سمینار بریم قم. استاد هم گفت: من ماشین دارم می رسونمتون. البته خودمم یه نشستی اونجا دارم. بعدش گفت کی مسیرو بلده؟

منم گفتم: استاد من خیلی از شهرها رو رفتم گم نشدم ولی نمیدونم چرا هر وقت میرم قم گم میشم.

قبلا با استاد دور دور کرده بودیم و میدونست مسیرا رو راحت پیدا می کنم. برگشت گفت: جی پی اسمون که ارور بده خدا به داد بقیه برسه!!

خلاصه ما با خانم دکتر راه افتادیم و رفتیم. تا خود حرم  خیلی راحت رفتیم

بعدش گفتم :استاد من تا همین جا رو بلدم.  از اینجا به بعد گم میشیم

همه خندیدن ولی من مطمئن بودم گم میشیم.خیابون اول رو رد کردیم خانم دکتر شیشه ماشین رو داد پایین از یه عابر پرسید: این ادرس رو بلدین؟

گفت: مستقیم میری چپ رو میپیچی بعد راست رو میپیچی بعد مستقیم میری بعد چپ رو می پیچی بعد ....

حالا 4 نفر بسیج شدن که ادرس رو حفظ کنن.

مستقیم رو رفتیم نه به چپ میخورد، نه به راست!یه دفعه سر از جاده کاشان در اوردیم

تازه داشتن میفهمیدن که چرا میگم تو قم گم میشیم. خلاصه با کلی مکافات اتوبان رو دور زدیم و برگشتیم قم. اول سخنرانی رو رفتیم و بعد به دعوت یکی از استادا رفتیم رستوران و بعد از اون هم با یکی از همکلاسی های قمی مون رفتیم بازار قدیمی ...

دسته جمعی دنبال استاد راه افتاده بودیم و هر از گاهی یکی یه چیزی از خانوم دکتر می پرسید : استاد این .... استاد اون... یه دفعه خانوم دکتر برگشت گفت چیه؟ مثل این چینیا افتادین دنبالم ...استاد...استاد

اتفاقی ما هم دسته جمعی گفتیم: بله استاد

 

 

ته قلب آینه...
ما را در سایت ته قلب آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afroozhamrahi67a بازدید : 131 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 8:24