بیاد پدرم

ساخت وبلاگ
پدرم تکه ای از پازل وجودم بود که جاش با هیچ تکه دیگه ای پر نخواهد شد

چهارم ابتدایی بودم

بابا از مسافرت که برگشت لباسای شب عید ما رو هم خریده بود

لباس خواهرم مخمل بود و کوتاه

لباس من گلدار بود و بلند

اون شب خیلی گریه کردم که چرا لباسای خواهرم خوشکل تر از لباسای منه

اما فردا که پوشیدیم

همه گفتن از اولشم این دخترو (من) بیشتر از اون یکی دوست داشت

بازم لباس خوشکلا رو برا این خریده

گذشت ....

اما من زیاد با بابا خلوت میکردم

یه روز گفت من هیچوقت دوست نداشتم تو گریه کنی

هنوز اون شبی که سر لباست گریه کردی جلو چشامه

بعد از اون من همیشه از لباسای گلدار خوشم میومد

# اولین سالگردم پدر عزیزم

ته قلب آینه...
ما را در سایت ته قلب آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afroozhamrahi67a بازدید : 133 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 1:34